ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
حرفای آقا حامد تو پستش من رو یاد بچگیم انداخت
بابام با خرید کولر مشکل داشت.
یعنی پول داشت ولی نه کولر میخرید و نه پنکه !!!!!!!!! |:
یادمه تا پونزده سالگی هم کولر نداشتیم و من شبا که میخواستم بخوابم یک دستمال خیس خیس میکردم میزاشتم دور گردنم که عرق جوش نشه
چون بعضی وقتا از شب تا صبح تو تابستون گردنم عرق جوش میشد و میسوخت
کلا زندگیم از زندگی یک زندونیه قسمت انفرادی سخت تر بود
خدا لعنت کنه اونی که میگه بچه زیاد کنید و هیچ نظارتی نداره ببینه هر ادم نفهم و بیشعوری صاحب بچه نشه . عنوان مطلبم هم لعنت به اوناست.
کلا از آدما نفرت پیدا کردم . شیطون حق داشت به ادم سجده نکرد. منم بودم سجده نمیکردم (:
خدایا من که از حق خودم گذشتم . شیطون هم خواستی ببخشی ببخش. ولی از ادما نمیگذرم (: اونا از شیطون هم پست تر شدن.
هی چی بگم. کاش پدر ما این کار رو میکرد.
اون بدبخت هیچ کاری به ما نداره (یعنی نداشت).
موجود دو پا خیلی بده خیلی بد.
کاش برادرم این کار رو میکرد(:
چون این قضیه از بچگی ما بوده و بچه هم هیچ قدرت اعتراضی نداره
حتی نمیتونه بره یه جا دیگه زندگی کنه و کار کنه
تازه اعتراض مساوی با کتکهههه . حتی سالهای سال نمیدونستم میشه با دستمال خیس جلوی عرق جوش رو گرفت. فقط گردنم میسوخت اذیت میشدم
...
...
و باز هم ...
...........
منم گاهی اینجور میشم
و تازگیا هم از آدمای اطرافم دوس دارم دور شم و برم برم و برم
دورررررررررررررررررررررررر شم از اینجایی که هستم
من الان خیلی وقته اینجوری شدم