ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
پسرعمه: آقای
مجری شما منو بیشتر دوس داری یا ماشین عباس آقا رو؟
مجری: معلومه
که تورو بیشتر دوس دارم...
پسرعمه: خب
خدارو شکر!
مجری: چطور
مگه؟
پسرعمه:
هیچی...زدم ماشین عباس آقا رو ترکوندم نگران بودم نکنه بخاطرش منو دعوا کنی!
مجری(با عصبانیت): بله!؟ زدی ماشین اون بنده خدا رو
ترکوندی!؟
پسرعمه: یه اشتباه محاسباتی بود،کبریت انداختم تو باکش میخواستم ببینم
از اگزوزش آتیش میاد بیرون یا نه!مجری: مثلاٌ اگه آتیش میومد بیرون چی
میشد!؟
پسرعمه: من خوشحال میشدم!
مجری: خدایا یه قدرتی به من بده این بچه رو
نزنم!
پسرعمه: خدایا یکم بیشتر بهش قدرت بده،هنوز نمیدونه خود عباس آقا هم تو
ماشین بود!
فدای خنده ات
خندون باشی قشنگم