خستگی ...
بسیار خسته می باشم
رازی که روز به روز سبزتر می شود
من یه راز قشنگ و سبز دارممممممممممم 
داره روز به روز بزرگتر میشهههههه
وقتی بزرگ بشه حتی تا آسمونم میره 
بهتون نمیگمش . حتی نشونش نمیدم. چون رازه ولی بعدن شاید عکسش رو گذاشتم 
امان از ادمهای پر حرف
همکارم رفته برای بخش بازنشستگان ماهنامه شرکت مصاحبه تهیه کنه یارو گوش مفت گیر اورده حالا حرف نزن کی حرف بزن
اصلا ولش نمیکرده . فکر کنم طناب پیچش کرده در نره
همکارم هم اولاش با انرژی حرفاش رو تایید میکرد. وسطاش یه جوری بله میگفت که از صدتا خفه شو بدتر بود 
خلاصه من که نشستم فایل صوتیش رو گوش کنم تا بتونم پیاده کنم از صبح وقت گذاشتم نرسیدم تمومش کنم
الان برگشته با پست اکسپرس یک سری حرفاش رو که جا مونده بود رو تو برگه نوشته فرستاده |:
خداوندگارااااااااا حرفی ندارم جز توبهههههه . این چی بود خلق کردی !!!!!!!!!!!!!!
یک مقدار آروم تر خلق میکردی. یواش تر خلق میکردی. اصلا رو دهنش قفل با سنسور مرکزی میزاشتی
. مغز ما رو خورد ای هوارررررررررررررر ای الناس بیاید نجاتمون بدید . 
دیوانه غم نداره هیچی کم نداره !!! البته جز مخ
این ابدارچیمون قشنگ معلومه پنج شنبه جمعه ای یک ضربه اساسی به مخش خورده
راه میره و یه چیزایی با خودش میگه
مثلا همین الان گفت
دنیا همش واسه ماست
البته که دنیا واسه توهههه !!! 
حوصلش رو ندارم
حسهایی که با انسان متولد نمی شود
پدر یعنی امنیت+مادر یعنی محبت
کسی که این دوتا رو کنارش نداشته باشه همیشه احساس میکنه تو یه جای نا امن و با یک سری ادم های بی رحم زندگی میکنه
گاهی وقتا پدر و مادر هستند ولی کوتاهی میکنند و واقعا این حس نا امنی و نبود محبت همیشه با آدم هست