نمیدونم قبلا در مورد دو تا گودزیلای همسایمون گفتم یا نه
آقا این همسایه ما دوتا نوه پنج و شش ساله داره که به شدت وروجک و شیطونند!!!
چند روز پیش یکی از همسایه ها به اسم آقا مالکی فوت کرد.
این نوه های همسایمون که خیلی آقای مالکی رو دوست داشتند
از صبح اعلامیه این آقا رو از دیوار تو کوچه کندن بردن چسبوندن به دیوار وسط اتاقشون یک ادم آهنی رو برداشتند گذاشتند تو جعبه میوه و رو سرشون مثل جنازه بردن وسط حیاط تو باغچه دفن کردن و هی هم تو سر و صورتشون میزدن و جیغ میکشیدن که آقا مالکی مرده!!!
ادم نمیدونه بخنده یا گریه کنه از دست اینا (((: ):
یه چیزی واسم خیلی عجیبه
این که بعضی ها در حسرت داشتن بچه هستند و اونوقت این همه بچه تو پرورشگاه در حسرت پدر و مادر !!!
دنیای عجیبیه!!! درست در اون ور دنیا یک سری بازیگر هالیودی که ما کافر میدونیمشون بچه های دیگه که بعضی وقتا از ملیت های مختلف هستند به فرزندخوندگی میگیرند. اونوقت تو کشور ما که مسلمونیم یک عده اونقدر به این حرف استوارند که بچه باید از خودشون باشه که انگار بچه ای که از اونا بدنیا بیاد رو خودشون اختراع کردن!!!!
به خدایی که میشناسید . خالق هر دوتاش هم خداست و هر جفتشم امانت خدا هستند.
مهم تر از بدنیا اوردن بچه تربیت بچه اس وگرنه همه بچه ها یک لوح سفید و پاکند!!! پس فرق نمیکنه کدوم بچه!!!
خدایا به اون یک سری ادما عقل سالم عنایت بفرما
خدا ارزویت را براورده کرده چشمهایت نمیبند نابینا
دیروز به محض اینکه از در شرکت زدم بیرون و به سر کوچه شرکت رسیدم دیدم از اون طرف خیابون یک سر و صدای وحشتناکی میاد همینطور که سرم رو بر گردوندم دیدم یک مرد چاق و هیکلی و کچل داره میدوه و پشت سرش هم آقا پلیسه اس که داره به دنبالش می دود!!! کارگره که جلوتر از من بود انقدر ترسیده بود که فرار کرد(((: خخخخ
یکی دیگه هم پشت سرشون بود که معلوم بود مالباخته اس!! تا به حال یک دزد تحت تعقیب رو انقدر از نزدیک ندیده بودم . یعنی اگر مرد بودم شاید یه حرکتی از خودم نشون میدادم . هرچند مسلمه چاقو داشت. ولی خب تو فکرم بود یک پا بگیرم بخوره زمین (((: چون دقیقا از بقل دست من رد شد
اخرشم فکر کنم دزده فرار کرد. چون بعد از اینکه از کنار ما رد شد پلیسه سرعتش رو کم کرد. اونم از لابه لای ماشین ها پرید و رفت. تا ته خیابون با نگاهم تعقیبشون کردم.
بهزاد اریش رو شاید خیلی از شماها بشناسید!!! حتی اگر اسمش رو هم نشنیده باشید حتما تابه حال خبرهای مربوط به اون رو تو روزنامه دید!! پسر سیزده ساله ای که پدر شد
یکی از نکات جالب این قضیه این هست که با این سن کم تونسته ازدواج کنه و دولت این اجازه رو بهشون داد!!!
ولی چون سن قانونی کار 13 سال نیست و به سن کار نرسیده بهش کار نمیدن!!!
حالا این که کسی به سن قانونی نرسیده چطور میتونه ازدواج کنه و چرا قانون این اجازه رو بهش داده و حالا همون قانون چرا راهی برای درامدش جلو راهش نمیزاره فقط از یکجا نشات میگیره !!! جمعیت باید زیاد بشه و اونم بدون هیچ تفکری!!!!
الان پسر بهزاد اریش اون طفل کوچیک و بی گناه تو بیمارستان بستریه!!! چه کسی جوابگوست؟؟؟؟
نداشتن بخاری باعث شده مریضی شدیدی بگیره و این شد سرنوشت ملتی که بدون فکر به نسخه های که براشون نوشتند عمل کردند.
جدا از تمام مسائل مالی کسی که اجازه این کار رو داده هیچ به خودش فکر کرده یک پسربچه 13 ساله میتونه پدر باشه یا الان وقت بازیشه!!!
این زمستون هم امسال شوخیش گرفته
هی میره میاد میگه دالی
تا میایم به گرما عادت کنیم هوا سرد میشه و وقتی به سرما عادت میکنیم هوا گرم میشه
یک روز ابر داریم بارون نداریم
یک روز بارون داریم ابر نداریم (الکی )
یک روز هم سرده نه برف داریم نه بارون
همینطور خشک خشک زمستون رو میگذرونیم
زمستون جان روی صحبت با تو هست . یا برو و خیال همه رو راحت کن و بزار بهار بیاد
یا اینکه مثل ادم باش و زمستونی رفتار کن
بعدا نوشت : عکس حاج محمد زاده (جانباز) رو دیشب تو اینستا دیدم!!! زشت و وحشتناک به نظرم نیومد!!!چطوری ممکنه کسی که با تمام وجودش برای کشور و مردمش جنگ کرده زشت باشه !!! زل زدم به صورتش ببینم چرا بعضی ها از این چهره فراری میشن
نتیجه ای نداشت |: