خاله ریزه و بیل سحر آمیز
خاله ریزه و بیل سحر آمیز

خاله ریزه و بیل سحر آمیز

روزی که گذشت

دیروز برای فوت مادرم تو شرکت مراسم یاد بود گرفتند

تسلیت های این چند روز بیشتر از این که من رو تسلی بده باعث میشد تو فکر فرو برم

راستش چیزی که بیان میشه چیزی نیست که بر سر من اومده

وقتی مادری فوت میشه بچه هاش و خانواده اش همش به از دست دادنش فکر میکنند و دلشون براش تنگ میشه

ولی وقتی مادر من فوت کرد من به این فکر کردم که اون مُرد بدون اینکه از زندگی استفاده ای کرده باشه

تمام زندگیش زجر کشید !!

اون رفت در حالی که ما چیزی از محبتش به یاد نداریم

راستش این قضیه اونقدر دردناکه که کسی متوجه اش نمیشه

تا چند ساعت اول که خبر فوتش رو شنیدم تو شوک بودم. بعد از دیدن جنازه اش زجه زدم و بعد تا زمانی دفنش صدایی از گلوم در نمیومد

نظرات 13 + ارسال نظر
پویا شنبه 25 بهمن 1393 ساعت 14:55 http://SAINTPUYA.BLOGFA.COM

شوکه شدم و متاثر
روحشون شاد

ممنون

بوسه ی زندگی شنبه 25 بهمن 1393 ساعت 12:07

آقا حامد با خاله ریزه موافقم

شاید اگر بعد از مرگ نبینش به خاطر عدم باور این قضیه با موضوع کنار بیاد ولی اگر جسد بی حرکتش رو ببینه بدون شک ناراحت میشه و اشک میریزه. خیلی صحنه بدیه !!!
امیدوارم به جای اینکه اتفاق برای برادر اقا حامد بیافته . یک مقدار به خودش بیاد و تو رفتارش اصلاح کنه.

Mr.s.A شنبه 25 بهمن 1393 ساعت 10:17 http://mantis.blogfa.com

خل نشدی! بعضی وقتا آدم نمیده با زنده بودنش چیکار کنه!!!!!!!

واقعا دچار استیصال میشم
یه جورهایی زندگی ها سخت شده که ادم برای مرگ روزشماری میکنه

Mr.s.A شنبه 25 بهمن 1393 ساعت 10:12 http://mantis.blogfa.com

همه مادرا دسته ی گلن، جاشون حتما خیلی خالیه خدا صبر بده
انقدر بدم میاد خانواده آدم فوت میکنه بعد در و دیوار و شرکت و همه جا جار میزنن!!!من اگه بودم از دست شرکت دلخور میشدم!

همشون میخواستن تو مراسم خاک سپاری شرکت کنند
ولی از اونجایی که همیشه یک سری حواشی از این جور مراسم در میاد و منم شرایطم شرایط خاصی بود مجبور شدم بهشون دروغ بگم که خاکسپاری شهرستان انجام میشه
وضعیت بدی بود این که بخوای خیلی چیزایی که برای دیگران سوال شده بود رو جواب بدی!! اونم تو اون شرایط
همکارا هم مدام زنگ میزدن تسلیت بگن که من حال و روزم خوب نبود و حتی صدام دچار مشکل شده بود

زبله شنبه 25 بهمن 1393 ساعت 10:09 http://lee-aad.blogfa.com

حتما بعضی ها هم جوری ابراز تاسف میکردن که یه قدیسه رو از دست دادی و تو بیشتر تاسف میخوری که یعنی مادر همه قدیسه است پس چرا من محروم بودم از همچین چیزی؟؟
ولی در هر صورت مردن هر کسی غم انگیزه حتی اگر کسانی باشن که ممکنه خیری ازشون ندیده باشی..اونا هم روزگار سختی و عذابهایی داشتن برای خودشون که اگه ماها در شرایطشون بودیم شاید بدتر میکردیم..منم زن بابام پیر و فرتوته و برام مهم نیست که بمیره یا نمیره اما اگر مرد مطمئنم براش گریه میکنم..مرگ هیچ کس اونم در چنین وضعیتهایی خوب نیست..نمیدونم شایدم به حال خودم گریه کنم..نمیدونم..به هر حال روحش شاد باشه انشالله..اونهم قربانی جفای روزگار بوده از این دنیا که خیری ندید انشالله در اون دنیا خیر ببینه..

یه جورایی جملاتشون با حال و روز ما جور در نمیومد
انگار که ما تاحالا نوازش و محبت مادری رو داشتیم و دیگه نداریم
یا مثلا مادرم بی صبرانه منتظر عروس شدن ما بوده

در حالی که همون موقع هم نبودش رو حس میکردیم. یه جورهایی نبودنش رو باور کرده بودیم

به نظرم غیر ممکنه کسی از دیدن جسم و صورت بی جان یکی از اعضای خانواده اش که سال ها باهاش زندگی کرده بی تفاوت بگذره و گریه نکنه

سلام خاله ریزه ی عزیز

واقعا از بابت خوندن این خبر متاثر شدم
امیدوارم که خدا روح مادرتون رو قرین رحمت خودش قرار بده و از خیرات و برکات خودش بهرمند بکنه ایشون رو ...
هیچوقت جرات تسلیت گفتن رو نداشتم

امیدوارم که خدا صبر به شما بازمانده های این مادر بزرگوار بده

یاعلی(ع)

سلام

ممنون

ɱ͠ĩ͠Ł͠Λ͠Ɗ چهارشنبه 22 بهمن 1393 ساعت 12:27 http://alone-inthe-dark.blogfa.com/

سلام اّجی نگار عزیزم منم تو جریان موقعیت و زندگی تو نیستم چی شده اما بازم مادرته و غم از دست دادنش سنگینه ، خدا رحمتش کنه عزیز
رفتنیا میرن و ماها که هنوز هستیم باید با هر شرایطی زندگی کنیم تا نوبت خودمون بشه
میگن روزی مردی نزد پیامبر رفت و گفت مادرم چندین ساله مریضه من پرستاریشو میکنم همه جا کولش میکنم میبرم بیرون تا تو خونه نمونه کلا همه کاراشو میکرد بعد به پیامبر میگه خوشحالم که زحمات مادرم رو دارم جبران میکنم و خدا منو دوست داره و از این حرفا
پیامبر تحسینش میکنه اما بهش میگه تا اخر عمر هم این کارا رو بکنی نمیتونی فقط اون 9 ماه دوران حاملگیشو جبران کنی

سلام
اره غم که هست ولی غم من یک مقدار متفاوته . چون حس های متضادی با هم یه جا جمع میشه

مینا چهارشنبه 22 بهمن 1393 ساعت 11:06 http://taraze-roozaane.blogsky.com/

سلاام عزیزم...
درد نامه ی پر از غمت رو خوندم...
فدای اون دل مهربون و بارانیت بشم نازنینم...
این ک نوشتین" اون رفت در حالی که ما چیزی از محبتش به یاد نداریم"، خیلی گفتن و ب زبون آوردش سخته...ولی عزیزم، ما معمولاا شرایط مادرا رو تا زمانی ک مادر نشدیم و در اون شرایط قرار نگرفتیم درک نمی کنیم...
عزیز مهربونم، خیلی ب خودت سخت نگیر و این حرفها رو هم ن بزن و ن بهش فکر کن نازنین...مطمئنا شرایط زندگی مادر محترم تون طوری بوده ک نمی تونستن خیلی محبت شون رو ابراز کنن و گر ن شک نکن هیچ مادری غم فرزندش رو نمی خواد و دوست نداره بهش بی محبتی کنه...
نگارم، می دونم درک موقعیت شما برای من سخته و نا ممکن ولی خیلی روح مهربون خودت رو آزرده نکن عزیزم...
مراقب خودت و دل مهربونت باش ناز گلم...

سلام
یه جورایی با حرفت موافقم . اونم تو زندگیش سختی کشیده بود
ولی یه جورایی همیشه حسرتش هست
من یک بار بوسیدنم و نوازش از طرف مادرم به یاد ندارم !!! حتی عید به عید هم این اتفاق نمی افتاد

فدای تو

Haamed سه‌شنبه 21 بهمن 1393 ساعت 18:44

من با خودم عهد کردم. یکی از اعضای خانواده ام (شاید بدونید کی رو میگم) وقتی مرد، کلی برقصم. باور کنید برای مردنش حتی لحظه ای هم ناراحت نخواهم شد برعکس روز شادی و آزادی ما خواهد بود.

فکر میکنی
وقتی اونو رو ببینی که بی حرکت و بی جون افتاده اونوقت گریه میکنی

ابوالفضل سه‌شنبه 21 بهمن 1393 ساعت 15:30

روحشون شاد

ممنون

ازجنس دیگر سه‌شنبه 21 بهمن 1393 ساعت 13:59 http://jmp.blogsky.com/

_______@@@________@@_____@@@@@@@
________@@___________@@__@@@______@@
________@@____________@@@__________@@
__________@@________________________@@
____@@@@@@___وبلاگت خیلی قشنگه______@@
__@@@@@@@@@__@@@@@@@_________@@
__@@____________منتظر حضور گرمت_______@@
_@@____________@@@@@@@@@@_____@@
_@@____________ هستــــــــم ___@@@
_@@@___________@@@@@@@______@@
__@@@@__________@@@@__________@@
____@@@@@@_______________________@@
_________@@_________________________@@
________@@___________@@___________@@
________@@@________@@@@@@@@@@@
_________@@@_____@@@_@@@@@@@
__________@@@@@@@
___________@@@@@_@
____________________@
____________________@
_____________________@
______________________@
______________________@____@@@
______________@@@@__@__@_____@
_____________@_______@@@___@@
________________@@@____@__@@
_______________________@
______________________@

وسیله هم برات گذاشتم بهم سر بزنی منتظرتم

°°°°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°°°°|__/
°°°°°°°°°°°°|___/
°°°°°°°°°°°°|____/°
°°°°°°°°°°°°|_____/°
°°°°°°°°°°°°|______/°
°°°°°°______|_________________
~~~~/__ بیا اینم وسیله حالا دیگه_\~~~~~~
~~~~~/ _میتونی بهم سر بزنی _\~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.-~* ¯´¨ ¨`*•~-.¸.....
*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.-~* _________________##________##




به وبلاگم سر بزن...
خوشحال میشم ...
راستی با تبادل لینک موافقی؟؟؟

پرنســــ ــــ ــــ ســـــــــ سه‌شنبه 21 بهمن 1393 ساعت 13:54

بیشتر از این چیزی ندارم بگم نگارم

من جای تو نیستم و شاید واقعا اگر من هم شرایط تو رو داشتم الان احساساتم دقیقا مثل تو بود

دوستت دارم..غصه نخور

بعضی چیزا هست که تا تو شرایطش باشی متوجه اش نمیشی


دارم سعی میکنم مثل خیلی چیزای دیگه یا فراموش کنم یا باهاش کنار بیام

پرنســــ ــــ ــــ ســـــــــ سه‌شنبه 21 بهمن 1393 ساعت 13:50

دلم برای مادرت غمگین شده
چقدر تنها و بی کس..
دور از بچه ها و شوهرش
چقدر غریبانه فوت کرده

مادره من از اینکه دختر داره خوشحاله و خیلی وقتا میگه روزی که محتاج بشم همین دخترامن که کمکم میکنن اگه مریض بشم فقط به دخترهام میتونم بگم اگه توی بستر بیوفتم از دخترام خجالتم نمیشه اونا زیرمو عوض میکنن...

اینا رو نگفتم که ناراحت بشی..خواستم تو هم غم زندگی مادرت رو تصور کنی..لطفا از این پستا نذار
لطفا ننویس محبت مادرم یادم نمیاد
تو که میدونی مادرت مریض بوده شکست عشقی داشته افسردگی داشته...لطفا اگه اون مادر نبود ..تو فرزند باش نگارم..سخته..اما تو مهربونی..تو با همه فرق داری

راستش گاهی وقتا فکر میکنم تو شرایط افسردگی موندن یک انتخابه
شاید اگر واسه اون ما مهم بودیم یکم با شرایط میجنگید
مادر من هنرمند بود. همه هنری داشت که بتونه ازش استفاده درست کنه و از شرایط سخت عبور کنه
من تلاشم رو کردم. راستش خیلی وقتا شرایط نزاشت بهتر از این کاری براش انجام بدیم.
تمام کار بیمارستان و غیره رو انجام دادیم ولی ...

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.