خاله ریزه و بیل سحر آمیز
خاله ریزه و بیل سحر آمیز

خاله ریزه و بیل سحر آمیز

روزهای عجیبه عجیب

این خیلی عجیبه که من هر صبح وقتی دارم از این طرف خیابونمون رد میشم ناخوداگاه وقتی به مهدیه محلمون میرسم سرم رو میکنم اون دست خیابون و جمله یا مهدی جهان در انتظار توست رو میخونم.

کاملا غیر ارادیه ولی امروز برام جالب شد (:

بهش فکر کردم و همون لحظه نوشته یک پل عابر رو خوندم. کاری که هیچ وقت نمیکنم

انتظار برخاستن است!!!

حس میکنم فقط میتونم بگم خیلی هایی که الان میگن ارزوشونه امام زمان ظهور کنه . اگر بیاد دشمنش میشن و باهاش میجنگن

چون برخلاف منافعشونه!!!!!!!! کاری که اون عده که با امام علی بیعت کرده بودند کردند.

روز قبل از ولادتشونه و به صورت اتفاقی این مطلب به ذهنم رسید و لازم دونستم بگم

خوابم میاد

دیگه خوابم نمیاد (((((:

چون ساعت کاری تموم شده

درسم برا خوندن ندارم

اشتباهات کوچکی که دنیایی را نابود می کند

وقتی من کوچیک بودم هر وقت البوم عکس های سربازی پدرم رو می دیدم متعجب میشدم

بابای من چتر باز بود

بعد از اون هم  یه مدت تو ارتش کار میکرد.

یک روز البوم رو زدم زیر بغلم و بردم پیشش شروع کردم به سوال کردن

یک عکس بود که با دوستاش مشغول شستن لباس هاشون بودند و هرکی یه ادایی در اورده بود

خیلی خنده دار بود. ازش پرسیدم اینا کی هستند

بهم گفت که اینا دوستام هستند و بعد درباره اشون گفت. یکیشون رو هم نشونم داد و گفت این باعث بدبختیم شده

ازش پرسیدم چیکار کرده و گفت زمانی که به خاطر یک دلخوری از مافوقش براش شعر طنز گفته و اون رو برای چندتا از دوستاش خونده

یکی از اونا رفته شعر رو تحویل مافوق داده و  از همونجا مافوق هم روزگار پدرم رو سیاه کرده

پدرم هم دست به دامن هر کاری شده که بتونه از اون وضعیت نجات پیدا کنه ولی در اثر اون دچار مریضی شده

و تمام این ها رو زندگی من و بقیه خواهر برادرام و مادرم تاثیر گذاشت.

جالب این که همون زمان بهم گفت که یکیشون رو یک روز میبنی (: شاید باورتون نشه ولی دیدمش

یکی از همکارامون بود!!! وقتی شغل پدرم رو پرسید بهش گفتم ارتشی بوده و بازنشسته شده اون هم گفت فکر میکنه پدرم رو میشناسه و حتی گفت یک مدت تو شیراز خدمت کرده . دقیقا نشونی هاش درست بود. حتی زندگی نزدیک قصر فیروزه و ...

خب چیکار کنم ((((:

یک مقدار  تو تلگرام با دوستم چت کردم  رئیس اومد و گفت یک مشبا میارم گوشی هاتونو میگیرم میریزم توش

خب از صبح یک مقدار بانک اطلاعاتی وارد کردم خسته شدم. کار دیگه هم نداشتم انجام بدم

حالا میپرسه با گوشیت چیکار میکنی. گیم بازی میکنی  میگم اره بعضی وقتا 

خخخخ یهو وسط چت گوشیم رو ول کردم در رفتم. گوشیم هم کنار انداختم . اصن خود رئیس هم اومده میگه چیشد دیگه نزدیک گوشیت نمیشی ترسیدی ازم

خب من که اهل تلفن حرف زدن نیستم . این همه ملت با تلفنشون حرف میزنند من نه  باز بی صدا حرف میزنم با دوستم که بهتره . کله شما ها رو هم نمیخورم

کاربران محترم و همراهان عزیز سایت
نیاز به تغییر مکان سرورهای سایت بود که اینکار در اواخر هفته پیش آغاز شد اما متاسفانه این انتقال طبق برنامه پیش نرفت و در این بین به سخت افزارهای مهم سایت آسیب جدی رسیده است. برطرف کردن مشکل نیاز به چند روزی وقت دارد امیدواریم پس از آن خدمات سایت بصورت عادی ادامه پیدا کند. عمیقاً از آنچه پیش آمده متاسفیم.
از صبر و شکیبایی شما متشکریم

تکمیلی ( بیست و شش اردیبهشت ماه): زمان اعلام شده توسط شرکت خارجی در طول هفته گذشته تغییر کرده است. ما دائماً در حال پیگیری هستیم و به محض دسترسی به اطلاعات، فعالیت عادی سایت را آغاز خواهیم کرد اما متاسفانه بخش اصلی و مهم کار از دست ما خارج است. تمام تلاش ما این است که اطلاعات کاربران تا آخرین ثانیه ها حفظ شود و معتقدیم این ارزش صبر را دارد. اما در صورتی که وضعیت فعلی مدت زیادی طول بکشد ما وبلاگها را با استفاده از نسخه پشتیبان قدیمی تر اطلاعات فعال خواهیم کرد. به ما یک هفته دیگر فرصت دهید.

 

خخخخخخخخخخخخ حال این روزهای بلاگفااااااااااااااااااا

متاسفانه این مهلت روز به روز تمدید میشود