خاله ریزه و بیل سحر آمیز
خاله ریزه و بیل سحر آمیز

خاله ریزه و بیل سحر آمیز

دعوت به یک چالش !!! کمپین جمع آوری درب بطری پلاستیکی

زن داییم ما رو به یک چالش دعوت کرد

چالش جمع آوری درب بطری پلاستیکی

 منم شما رو به این چالش دعوت میکنم

برای اطلاع از علت و چگونگی چالش به متن خبر مراجعه کنید

انجمن اهسا واقع در کرج

شرح خبر : هر 100 هزار در بطری = هزینه خرید 1 ویلچر؛انجمن اهسا در نظر دارد تا آستین همت بالا بزند و 100 هزار در بطری(شامل:در بطری نوشابه،آبمیوه،شیر و ...) را با کمکهای مردمی جمع آوری کرده و هزینه حاصل از بازیافت آن را برای خرید ویلچر به یکی از معلولین محروم شهر کرج اهدا کند. این حرکت مردمی پیش از این برای اولین بار درشهر تبریز انجام شد و با استقبال بی نظیر مردم مواجه گشت.هر در بطری،هرچقدر هم که کوچک باشد،گرداننده چرخی است ...با ما همراه شوید! {برای کسب اطلاعات بیشتر با ما در تماس باشید}

آدرس سایت  اهسا

http://www.ehsacharity.ir/

الان هرجا بطری پلاستیکی ببینم دربش رو کنار میزارم

خواب های مختصر و مفید حتی

مثلا فکر کن اون دریایی که تو خواب دیدی واقعی بشه

یک ساحل ماسه ای و تمیز  با درخت های سبز در  اطرافش

تا چشم کار میکنه دریای ابی و زلاله

خودم تنهای تنها و سکوت و صدای آبه دریا

به به

فکر کردن بهش هم ارامش بخشه

روزی که گذشت

دیروز برای فوت مادرم تو شرکت مراسم یاد بود گرفتند

تسلیت های این چند روز بیشتر از این که من رو تسلی بده باعث میشد تو فکر فرو برم

راستش چیزی که بیان میشه چیزی نیست که بر سر من اومده

وقتی مادری فوت میشه بچه هاش و خانواده اش همش به از دست دادنش فکر میکنند و دلشون براش تنگ میشه

ولی وقتی مادر من فوت کرد من به این فکر کردم که اون مُرد بدون اینکه از زندگی استفاده ای کرده باشه

تمام زندگیش زجر کشید !!

اون رفت در حالی که ما چیزی از محبتش به یاد نداریم

راستش این قضیه اونقدر دردناکه که کسی متوجه اش نمیشه

تا چند ساعت اول که خبر فوتش رو شنیدم تو شوک بودم. بعد از دیدن جنازه اش زجه زدم و بعد تا زمانی دفنش صدایی از گلوم در نمیومد

تنهای تنها

دقیقا فردای روز تولدش فوت کرد!!! (روز رحلت حضرت معصومه)

57 سال عمر از خدا گرفت!!!

 57 سالی که شاید نصف اون هم زندگی نکرده باشه

این وسط خیلی ها مقصرند

خیلی هایی که حتی سر خاکش هم حضور نداشتند

مثل همسرش !!! مثل خواهراش و حتی پدرش

با این وجود؛ مثل همیشه انگشت اتهام به سمت ما نشونه رفت!!

چیزی که جالبه با  اینکه ما با تمام وجود چیزی کم نزاشتیم ولی با اون حال و روز بد خیلی ها دلمون  شکوندن

تنها کسی که این وسط باهامون بود داییم بود!!!

رهگذرها و غریبه ها اومدن زیر تابوتش رو گرفتند. چون مرگش هم مثل زندگیش با تنهایی همراه بود

نمیدونم بعضی ها اون دنیا چطور جواب پس میدن  ولی مطمئنم خیلی سخت خواهد بود. خیلی ...

میم مثل ...

کارهای ترخیصش انجام شده . پاهام رو زمین میکشم و دنبالش میرم. هزینه صندوقم پرداخت کردم. دیگه باید تحویلش بگیریم به عاطفه نگاه میکنم گریه میکنه ! من مات و مهبوتم میگن باید بیاید شناسایی کنید.

میرسیم جلو یک در فکر میکنم انباریه! در رو باز میکنند و یک برانکارد میکشن بیرون ! میزارنش رو زمین!! یک کاور مشکی با یک اسم !! میگه بازش کنید. من به عاطفه نگاه میکنم اون هم به من . جرات این کار رو نداریم. خودش دولا میشه و زیپ رو از صورتش پایین میکشه خودشه! ولی صورتش رنگ پریده است. دهنشم بازه !!! خدایا نکنه درد کشیده! خدایاااااااااااااااااا . عاطفه به نفس نفس افتاده . من میترکم زار میزنم زار میزنم زار میزنم. عاطفه رو میکشم کنار دیوار . تکیه بده ولی طاقت نمیاره اونجا بمونه راه میره هر لحظه یک گوشه حیاط بیمارستانیم . صدام بلندتر میشه !

میم مثل : مامان- مثل مریم- مثل مرگ - مثل من ... - مثل ...

مادرم رفت!