خاله ریزه و بیل سحر آمیز
خاله ریزه و بیل سحر آمیز

خاله ریزه و بیل سحر آمیز

کلی عکس از سفرم

سلام !!! مژده !! بلاخره موفق شدم یک سری از عکس ها رو بزارم

ولی خیلی حالم گرفته شد. 

 چون وقتی اومدم عکسا رو آپلود کنم و بزارم دیدم چندتایشون خود به خود حذف شدن

وقتی هم آپلود و ادیتشون کردم دیدم کیفیت پایین تر از عکس اورجینالشه

راستش  اونقدر حالم گرفته شد که دیگه حوصله نکردم بقیه رو بزارم

خاله ریزه در دانشگاه ادبیات (((((: !!! اون ور اب هم دنبال ادامه تحصیلم  

وقتی خاله ریزه با دم شیر بازی میکنه.

نزدیک هتلمون یک مغازه سیسمونی بچه بود خیلی عروسکاش ناز بود

بازار میوه و تربارش خیلی قشنگ بود. میوه ها خیلی جالب دسته بندی و تمیز رو هم چیده شده بودند.

صد دانه سبزی دسته به دسته با نظم ترتیب یکجا نشسته

این عکس پل رو هم از تو ماشین در حال حرکت انداختم . البته رنگش رو کمی دستکاری کردم.

خداییش خیلی هنری شده مگه نه ؟؟

این عکس برفم دیروز وقتی  از فرودگاه مستقیم رفتم اداره از حیاط شرکت انداختم . خیلی دیرم شده بود ولی سریع ازش عکس انداختم .

اولین برف زمستان 93  

حسش نیست بقیه عکسا رو بزارم. یک عکس هم از قبر پسر سلطان سلیمان گرفته بودم که نمیدونم خود به خود حذف شده . یه چندتایی هم تو خیابون و نزدیک مغازه های جالب !!

شاید بقیه اش رو بعدا بزارم - حالا ببینم چی میشه . حوصلم میشه یا نه

من اومدم

من  از مسافرت برگشتم ولی اونقدر خستم که نا ندارم اپ سفر رو بزارم

در ضمن امروز روز بدبیاریم بود

اول از همه این که پرواز با تاخیر انجام شد و امروز هم باید میرفتم سر کار

بعدش این که چمدونمون که خریدامون توش بود گم شد

موقع پیاده شدن از ماشین هم جفت پا افتادم تو جوب و تمام لباسام خیس شد

بعد از اون هم سوار آژانس شدم که برم شرکت یهو بارون و برف شروع شد و کلی تو ترافیک موندم

راننده هم چندبار به چندتا ماشینا زد و وایستاد دعوا

بدبختی یه لهجه عجیب غریبی هم داشت!!!

از ساعت 7 صبح دیروز تا الانم نخوابیدم